خلاصه کتاب:
به نام پروردگار بلند مرتبه ام… قسم به سپیده ی صبح و قسم به شب… هنگامی که برآید… که پروردگارت… هرگز تو را رها نکرده و بر تو خشم نمی گیرد… و هر کس حریم الهی را رعایت کند، خداوند از بن بست رهایش می کند… و به او روزی می رساند ؛ از جایی که گمان نمی برد.. پس… به زودی پرودگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد، که راضی شوی…
خلاصه کتاب:
اه من… در زندگی هر چه میخواستم به دست آوردم… جز قلب تو… بد کرده ام میدانم.. قلب کوچک و عاشقت را پر از ترس و نفرت کردم… من شاهم… همان شاه مغرور و دل سنگ… ولی تو با زیباییت… لطافتت… قلب پاک و مهربانت به قلبم نفوذ و مرا نرم کرده ای… من شاهم… هر چه بخواهم به دست می آورم حتی با زور… با خشونت… جسمت را تصاحب کردم.. معشوقه ات را نابود… تبعیدت کردم… گمت کردم… فراموشم کردی… حال پیدایت کردم و اینک تو را عاشق میکنم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.