دانلود رمان سیاه سرفه (جلد اول) از دریا دلنواز با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر و همکاری اجباری ای که بینشون شکل میگیره، نمیتونه رازش رو مخفی نگه داره… پای نامی به کارگاه مجسمه سازی دوران باز میشه اما همکاری و دوستیش با مهری رو از اون مخفی نگه میداره تا اینکه…
خلاصه رمان سیاه سرفه
کار توی کارخونه اونقدر زیاد شده بود که به یه چشم بهم زدن، آخر هفته رسید… مانتوی کارخونه و روپوشم رو توی ماشین لباسشویی انداختم و تکیه دادم به کابینت، امروز از صبح کارم زیاد بود، حتی نرسیدم به درخواست جلسه ای که بزرگمهر داده بود رسیدگی کنم، فقط چند دقیقه توی راهرو باهم حرف زدیم و گفت تا هفته ی بعد موادی که سفارش داده میرسه و میتونیم سه شنبه کارو شروع کنیم. من با کار آزمایشگاهی اصلا جور نبودم، سال های دانشگاه هم همیشه با کسایی کار برمیداشتم که خودشون آزمایش
هارو انجام میدادن و من بیشتر نگاه می کردم. نمیدونم این ملکه ی عذاب از کجا رسید، ولی خیلی بدموقع بود… گوشی موبایلم و از شارژ بیرون کشیدم و پیام هامو چک کردم. خبری از دوران نبود… فقط توی همون گروه تلگرامی که داشتیم، نوشته بود پنجشنبه ساعت ۷ منتظرتون هستم. زرین خیلی اصرار کرد که همراهش برم، حتی گفت بیام خونه و هر وقت حاضر شدم باهاش تماس بگیرم تا دنبالم بیاد، ولی به هوای بار قبل که دعوتم نکرد و نرفتم… احتمال میدادم که دوران خودش باهام تماس بگیره و شخصا دعوتم کنه.
بدجور دلم لک زده بود برای دورهم بودن… بخصوص این هفته که توی محیط کار آرامشی نداشتم، لبخند تلخی روی لبم جا خوش کرد. دوست نداشتم آخر هفته هام غمگین باشه، زرین و به اصرار راضی کردم که بره مهمونی و به خاطر من نمونه خونه، البته دوران و زرین هم میونه ی خوبی با هم نداشتند. سشوارم و به برق زدم و موهامو خشک کردم. میتونستم خودم و دعوت کنم به چای یا قهوه، از همه مهم تر کیک آلبالویی… گاهی وقت ها خوب میشد آدم با خودش خلوت کنه، هرچقدر هم توی اون خلوت شماتت کنه…