دانلود رمان تیک آف از آذر اول با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برای گرفتن انتقام دست گذاشتم روی اعتبارش .. دخترش .. دختری که همه ی زندگیش بود .. دختر ساده و معصومش خیلی زود عاشقم شد .. و من باهاش کاری کردم تا همیشه یادش بمونه من کی بودم و برای چی اومدم ..
رمان تیک آف
در قوطی رانی را باز کردم. بعد از نوشیدن جرعه ای از آن به نوید که روی صندلی نشسته بود نگاه کردم. -خب؟ -این بابا همایون وضع مالیش توپ توپه… یه توپی که اگه بخوره تو سرت چسبیدی به دیوار و الفاتحَه… که جونم برات بگه دستِ دختره رو بند کرده تو یه شرکت با کلاس… از اون شرکتا که کارمندای تیتیش مامانی داره… از کله صبح پا می شن می شینن جلوی آینه و تا ننه شون صداشون نزنه که آی دیرت شد ول کن معامله نیستن… ناخنای مانیکور کرده با شونصد تا نگین و حلقه وهزار تا کوفت و زهر مار دیگه…
ناکسا هر روز با یه مدل و یه رنگ مانتو می رن سرِ کار ..
خلاصه رمان تیک آف
در قوطی رانی را باز کردم. بعد از نوشیدن جرعه ای از آن به نوید که روی صندلی نشسته بود نگاه کردم. -خب؟ -این بابا همایون وضع مالیش توپ توپه… یه توپی که اگه بخوره تو سرت چسبیدی به دیوار و الفاتحَه… خلاصه که جونم برات بگه دستِ دختره رو بند کرده تو یه شرکت با کلاس… از اون شرکتا که کارمندای تیتیش مامانی داره… از کله صبح پا می شن می شینن جلوی آینه و تا ننه شون صداشون نزنه که آی دیرت شد ول کن معامله نیستن… ناخنای مانیکور کرده با شونصد تا نگین و حلقه وهزار تا کوفت و زهر مار دیگه…
ناکسا هر روز با یه مدل و یه رنگ مانتو می رن سرِ کار .. خلاصه که بیشتر کارمنداش خدا رو شکر نانازان، نه سبیل کلفت و اخمو… ساعت نُه و نیم…حوصله اراجیف نوید را نداشتم. قیچی زدم وسط پر چانگی اش. _اینا رو ولش… این دختره رو کِی می شه تنها گیرش انداخت… اینو بگو… لبخند مسخره ای زد. یعنی خفه دیگه… نه؟ -یعنی دقیقاً خفه. نوید اهل کم آوردن نبود. -خب .. من که اهل خفه شدن نیستم پس کاری که ازم بر نمی آد و نخواه جونِ داداش… ولی اینکه دختره رو چطوری می شه تنها گیر انداخت
اون دیگه راستِ کارِ خودمه .. تو فقط بگو کِی، بقیشو خودم ردیف می کنم قوطی رانی را گذاشتم روی میز.. لبم را تو کشیدم و به فکر فرو رفتم… _پاشو بریم -کجا .. جونِ مادرت بذار من اینو کوفت کنم بعد هر جا خواستی باهات می آم. به حرفش گوش ندادم.. سوییچ ماشینش را برداشتم و زدم بیرون.. غُر زد و پشت سرم آمد.. -خب ! .. حال که چی برداشتی ما رو آوردی اینجا .. این از ما بهترون فعلا مشغول چُرت بعد از ظهرشونن داداشِ من .. فکر کردی مثل ما تو جز گرما تو کوچه خیابون ول می چرخن…