دانلود رمان بی تا از بهاره حسنی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پدر امیر و پدر بی تا، دوستان قدیمی و صمیمی هستن.. امیر ازدواج ناموفقی رو پشت سر گذاشته و حاضر به ازدواج دوباره نیست، اما پدرش شرط واگذاری مدیریت شرکتش رو به امیر، ازدواج با بی تا گذاشته.. بی تا ناگزیر به ازدواجه چون پدرش بیماره و درآمدشون ناچیز.. در دوران عقد امیر و بی تا، پدر بی تا میمیره و بی تا ازدواج رو بهم میزنه.. حالا بعد از دو سال بی تا برای امیر کار میکنه و امیر متمایل و علاقه مند به بی تا شده ولی……….
خلاصه رمان بی تا
دوست داشت به همان دفتر نکبت گرفته برگردد. همان دفتری که ماه قبل از آن بیزار بود حالا دوست داشت به آنجا برگردد و دیگر این دختر را نبیند. دختری که میتوانست بلای جان هر مردی باشد. نمی خواست بلای جان او هم بشود. دو روز بعد دوباره از طرف خانواده یک قرار گذاشت شد. این بار یک مهمانی بود در خانه خاله اش. و خاله اش که می دانست قضیه او و این دختر جدی است وظیفه خودش دانسته بود که خانواده پوست فروش را هم دعوت کند.
درست نفهمیده بود که مهمانی برای چیست سیسمونی دختر خاله اش، یا تعیین جنسیت بچه یا یک چیزی در همین ردیف مسخره بازی ها. دختر این بار یک بلوز ساده سفید که استین پفی و کمی بچگانه داشت پوشیده بود همراه با یک شلوار ساده طوسی هیچ طلا و جواهر و زیور الاتی همراه نداشت و همچنان ساده بود کمی چشمانش حالتی افسونگر پیدا کرده بود و درشت تر و کشیده تر شده بود. موهایش را مثل بار قبل باز نگذاشته بود با حالتی شل و ول پشت سرش بسته بود.
حلقه هایی از آن در اطراف صورت و بناگوش کشیده و سفید اش رها شده بود. با مرضیه حرف میزد به نظر می رسید که با او صمیمی است. عجیب بود چون مرضیه معمولا خجالتی و دیرجوش بود و همچنین اصلا مد روز و اجتماعی هم نبود و همین باعث میشد که نتواند با کسی ارتباط بگیرد. اما به نظر می رسید که آنها با هم صمیمی حرف می زدند و میخندید و حتی هر از گاهی دست هم را هم میگرفتند و در گوشی پچ پچ میکردند و…