خلاصه کتاب:
دختری از دنیای آزادی ، بدون هیچ پایبندی به اصول و احکام دینی ، بیقید و بند از هر گونه قانون ، در خانوادهای که شاید خدا رو از زندگیشون عملاً و علناً حذف کردند.پسری با دنیایی کاملاً متفاوت ، پایبند به تمام واجبات و احکام دین و شرع ، زندگی که فقط و فقط با قانون و برنامه ریزی پیش میرود، در خانوادهای که شاید علناً خدا در زندگیشون زیاد حضور داشته باشه ولی عملاً همش ریا و تظاهر باشه … داستان از آنجایی جالب میشود که همین دختر و پسر قصه ما با دنیاهای متفاوت خودشون قراره چجوری به یک ازدواج به سبک اجباری تن دهند !؟!؟!؟
خلاصه کتاب:
دوستام و خونواده ام منو از خودشون روندن. حتی دختری که عاشقش بودم به من پشت کرد. من رفتم و کاری کردم که همه فکر کنن من مردم!!! حالا بعد از هفت سال برگشتم تا حسابمو با تک تک اون آدما صاف کنم. اول از همه هم میرم سراغ ترانه. دختری که یه زمانی عاشقش بودم اما الان ازش متنفرم بدهکاری باباش همون چیزیه که من می تونم ازش استفاده کنم و ترانه رو به خاک سیاه بنشونم!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.