دانلود رمان اسرار چهار زن از فریده عرب زاده با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
چهار زن، از سه نسل، یادداشت های نامنظمی از زندگی خود، نه روزانه، بلکه هر زمان که فرصت پیدا می کنند، می نویسند. آن ها این کار را نه برای بازگو کردن زندگیشان، بلکه فقط برای حفظ خاطراتشان انجام می دهند. در نهایت این یادداشت هاست که رازهای بزرگ آنها را آشکار و پیوند میان آنها را مستحکم می کند…
خلاصه رمان اسرار چهار زن
“از یادداشت های ترانه ی نقشینه” مامان بزرگ نازنینم مریض شده و مامان برای اینکه کنارش باشد و از او مراقبت کند، به اصفهان رفت. مامان تنها فرزند اوست و البته باید هنگامی که مادرش مریض است در کنار او باشد. من امتحان دارم و باید امتحاناتم را بدهم. قرار شده که بعد از امتحاناتم به اصفهان بروم. بابا امیر هم هر وقت توانست به اصفهان می آید؛ اما همه با هم به اهواز بر می گردیم. به مامان در اصفهان با وجود مریضی مادربزرگم خوش می گذرد؛ چون دوستان زیادی دارد که با آن ها معاشرت می کند.
او علاوه بر همسن و سال هایش در فامیل، هنوز با دوستان هم دوره ی دانش سرایش هم ارتباط دارد. پدرم و من توسط تلفن با مادرم در تماس هستیم. دیروز به مامانم گفتم: «نمی خواین برگردین؟» و او که همیشه جواب در آستین دارد، گفت: «بالاخره منم باید به مادرم برسم. یه ماه برای اون و یازده ماه هم برای تو و بابات.» مامان بزرگ گوشی را گرفت و گفت: «دلم برات تنگ شده؛ کی می آیی؟» گفتم: «به محض اینکه بابا بتونه، می آییم. امروز بالاخره امتحاناتم تمام شد. شراره دوست و همکلاسم مرا به خانه اش دعوت کرده بود.
مادرش کیک خوشمزه ای پخته بود که با چایی خوردیم. آنجا کلی گپ زدیم، موسیقی گوش کردیم و رقصیدیم. چه احساس خوبی است وقتی که امتحانات تمام شده باشد. موقع برگشتن، نرسیده به باغ ملی، افراد غریبه ای را دیدم. نمی دانستم مسئله چیست؛ ولی در هر صورت طبیعی نبود. یکی دو کوچه و خیابان که از آنجا دور شدم، دیدم میلاد راد از دوستان خانوادگی ما دارد با دوچرخه به آن طرف می رود. میلاد به من سلام کرد و سرعت دوچرخه اش را کمی کم کرد. به او گفتم: «اون طرفا اوضاع طبیعی نیست…