خلاصه کتاب:
این رمان در مورد مردی به اسم احمدرضا است که زنش مرده و یه دختر بچه ام داره سال ها قبل احمدرضا دل به دختر عموش، مرجان میده اما مرجان خیانت میکنه با کسه دیگه ای ازدواج میکنه. حالا بعد چند سال دختر مرجان به اسم دیانه به یه سری دلایل پاش به خونه احمدرضا باز میشه و پرستار دخترش میشه تا اینکه…
خلاصه کتاب:
“آیسان” من : مامان من چن بار بگم آخه… من خونه عمو رامسین نمی یام. مامان: دختر زشته عموت حالا به شب مارو برای شام دعوت کرده تو نیای. من: تو که میدونی من از حسام بدم می یاد. بگو فردا امتحان داشت نیومد. مامان: اون ک با تو کاری نداره همیشه تو دعوا رو باهاش شروع میکنی. من: واقعا ک… همه چیز افتاد تقصیر من. مامان: مگع دروغه… ما پایینیم زود آماده شو بیا پشت بند حرفش از اتاق بیرون رفت. هوففف کلافه ای کشیدم و به دیوار روبروم خیره شدم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.