دانلود رمان حوالی حوا از زهره خواجه پور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زهره با نبود پدر و مادرش تمام مسئولیت های زندگی خانواده اش و بزرگ کردن خواهر و برادرانش را به دوش می کشد، همه چیز آرام است تا اینکه خواهر کوچکتر او با وجود مخالفت زهره ازدواج می کند. زهره ی بیست و نه ساله با برخورد اطرافیان تازه احساس می کند حقش و تمام زحمت هایی که چند سال برای خانواده اش کشیده نادیده گرفته شده و ترس از پاسوز شدن او را تنها و تنها تر می کند تا اینکه…
خلاصه رمان حوالی حوا
چشمانم از فرط خستگی به سختی باز می شوند. دوباره روز، دوباره روشنایی و دوباره آغاز همه چیز با اتفاقات. تغییراتی که در من ایجاد شده. صدای خنده و زمزمه از آشپزخانه در تونل های حلزونی گوشم می پیچد. عادتمان است هر وقت دور هم جمع باشیم و همه خانواده کنار هم صبح ها شلوغ تریم. صبح ها آفتاب نزده صدای زمزمه های پدرم و مادرم از آشپزخانه می آید و همیشه من اولین نفر بوده ام که به جمعشان پیوسته ام. هرگز دوست نداشته ام به عنوان فرزند ارشد دیر برسم و دیر حاضر شوم.
وسواس لعنتی ام نمی گذاشت و همیشه با خودم می گفتم بی احترامی ست اگر صبح زده و من خواب بمانم و پدر و مادرم چشم انتظار حضورمان برای صرف صبحانه و دور هم بودن. ولی انگار از چند ماه پیش من را با هزار آب شسته اند. دیگر ان زهره ای که صبح ها آرام از رختخوابش بیرون می خزید و سلام می داد و صبح را شروع می کرد و برق رضایت سحر خیزی اش را در چشم های پدرش می دید گم شده. تلم را روی سرم مرتب می کنم و داخل می شوم. سلام آرامی می دهم.
بدون آنکه در چشمان هیچ کدامشان نگاه کنم برای خودم چای می ریزم و کنارشان می نشینم. مثل همه صبح های دورهمی امین و پدرم حرف می زنند و ایمان نمک می ریزد. ایمانم، برادر کوچکم، عزیزی که نمی دانم چرا قلبم برایش اینقدر تند می زند. تند و و بی وقفه دوستش دارم. دیوانه وار، مثل هر خواهری که عاشق برادرش است. عاشق ایمانم، چون ایمان… ایمانم روی همین زانوهای خودم رشد کرده، چون…. خیلی چیزها بودم و حالا نیستم! ولش کنم بهتر است، تمام رگ و پی قفسه سینه ام سنگین می شود….