خلاصه کتاب:
هرچه تلاش می کردم خوابم نمی برد و مدام از این پهلوبه آن پهلومی شدم فکر مهمونی فردا لحظه ای راحتم نمی داشت. با خود فکر کردم در این لحظه عموو خاله و درسا چه حالی دارن؟ مطمئن هستم که خاله از دلشوره خواب نداره و مدام دراین فکره که همه چیز مرتب پیش می ره یا نه؟ و عمو هم از شوق دیدار فرزندش بعد از سال ها دوری از خانه و تحمل رنج غربت ہی طاقت شده و البته درسا هم از اینکه بالاخره از دست وسواس های خاله نجات پیدا می کند یک نفس راحت می کشه !!!
خلاصه کتاب:
داستان دختری را در بر دارد که، در شرکت دایی موفقش، یک راهنمای سفر موفق هست! راهنمای سفر کوچک داستان ما، یک سفر شگفت انگیز در پیش دارد با همسفری که چندان از وجود دختر، در این سفر راضی نیست!
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.