خلاصه کتاب:
دراین “زمانه”غریب ،میان”کابوس”های وحشت،در”بیداری” لحظه ها دنبال مأمنی برای آشفتگی هایم بودم. دست های ناتوانم،اشک های بی قرارم، فریادهای خاموشم و این زندگی بی پایان،راکد و متروک را تو برچیدی. “شوریده حال” بودم و دلواپسی هایم را به زیر کشیدی تا تیغ آفتاب حتی نگاه را نسوزاند…
خلاصه کتاب:
وصال دختری پرستار که به همراه برادر و مادربزرگش زندگی میکند. برادرش با دختری پولدار فرار میکند و هیچ کس نمی داند علت فرارشان چه بوده. این دختر فراری برادری خشن و غیرتی با مادری مریض دارد. پولاد، وصال را اذیت می کند و باور ندارد که وصال چیزی از فرار نمی داند. تا جایی که وصال مجبور می شود همراه مادربزرگش فرار کند و در یک عمارت از زنی مریض پرستاری کند. غافل از اینکه خودش، خودش را به دام انداخته و عمارت، خانه ی پولادخان است…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.