دانلود رمان خانم کوچولو از سان داتر & سپهر فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری ساده که عاشق پسرخاله اش میشه اما به اینکه این عشق است یا علاقه ای ساده شک دارد و کاری هم برای اثباتش نمی کند و تو دلش این حس رو نگه میداره تا اینکه…. آیا تبدیل به عشقی آتشین میشه یا حسی زودگذر….؟
خلاصه رمان خانم کوچولو
فردین برای بار آخر نگاهی به خودش در آینه انداخت تک سرفه ای کرد و کوله اش را از روی تخت برداشت. از اتاق خارج شد فرناز در حال رفتن به حمام بود. سلامی کرد و از پله ها پایین آمد. خانه ی دوبلکسشان با دو قسمت پله ی مجزا از طبقه ی دوم به سالن طبقه ی اول منتهی میشد به طرف آشپزخانه رفت. لحظه ای ایستاد و از رفتن منصرف شد، اما وقتی پدرش را مشغول تماشای خود دید، به ناچار وارد آشپزخانه شد و زیر لب چیزی مثل سلام را ادا کرد. صابر لقمه ای در دهانش گذاشت و و بعد فورا چایی را هورت کشید و رو به نرگس گفت:
– سلام یاد ندادی به این؟ نرگس روی صندلی جا به جا شد و گفت: – فردین بیا برات لقمه گرفتم. فردین به طرف یخچال رفت. شیشه ی آبی برداشت و با دهان مشغول خوردن آب شد. صابر حرکاتش را زیر نظر داشت. فردین یک بسته شکلات تلخ از یخچال بیرون آورد و رو به نرگس گفت: همینو می برم. نرگس – این که سیرت نمیکنه بیا قشنگ صبحانت رو بخور. ـ نه سیرم میشم. بعد نگاهی به صابر انداخت. صابر منتظر به او نگاه می کرد. فردین صدایش را صاف کرد و گفت: خب دیگه خداحافظ. هنگام خروج از آشپزخانه صابر گفت: وایسا.
فردین پشت به او ایستاد صابر از جایش بلند شد و نرگس هم همزمان برخاست صابر دستی زیر چانه اش برد و متفکرانه گفت: بازم تا شب نمیای؟! فردین همچنان پشت به صابر کرده بود و با بی تفاوتی گفت: میرم دنبال یه لقمه نون بلکه بتونم قسط ماشینت رو بدم. بعدشم باید برم دنبال کارای شرکت. برگشت و چشم در چشم صابر گفت: البته شرکتم شرکت خودم، که با پول خودم باشه نه با پول صاحب این کاخ! و همزمان دستش را به اطراف دراز کرد تا خانه ی به ظاهر کاخشان را به صابر نشان دهد. صابر پوزخندی زد و گفت: با کدوم پول؟