دانلود رمان ازدواج مجدد از مهربانو با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سهیل مرد خشنی که اهل ازدواج نیست.مردی سرسخت که شب خاستگاری از بهار شرط یه همخونه بودن ساده رو میذاره اما بهار کاری میکنه که….
خلاصه رمان ازدواج مجدد
مقابل آینه قرار گرفت و به تصویر خودش خیره شد. از نظر ظاهر هیچ چیزی کم نداشت تازه هر چه به اوج جوانی نزدیک تر چهره اش زیباتر و جا افتاده تر از قبل می شد! در دل نالید: «چه فایده مهم بخت سیاهمه که هر روز زشتیش تو سرم کوبیده میشه» دلش عجیب گرفته بود…! صدای اذان از مسجد محل به گوشش رسید نفس عمیقش را از سینه بیرون فرستاد… حال و هوای نماز خواندن به دلش افتاد مثل همان روزها که با خدایش آشتی بود! دو سال بود که دیگر با خدا حرف نمی زد..! دو سال بود که دیگر نمازنمی خواند..!
حتی با این همه مشکالت دهان به گلایه هم باز نکرد و کمک نخواست..! چون با خدا قهر بود…! آری دو سال بود که با خدایش قهر بود… چرا که به نظرش چشم بسته بود روی تمام بدبختی هایش… گوش بسته بود روی تمام خدا خدا کردن هایش… از همان اتفاق دیگر او را صدا نزد! اما در آن لحظه دلش عجیب هوایش را کرده بود! حس عجیبی بر وجودش سرازیر می شد که هوای درد و دل در سرش بپیچد! دوسال حتی با او درد ودل هم نکرده بود… هیچگاه به جز او هم دردی نداشت… همیشه تنها مونس و همدم تنهایی هایش…
خدایش بود… بی اذن و اراده ی عقل و منطقش قدم هایش به سمت سرویس کشیده شد! وضو گرفت… سجاده را از داخل کشو بیرون آورد و پهن کرد… اقامه بست… با هر کلمه گویا گرمایی آرام آرام بر دلش می نشست… نمازش که تمام شد سر به سجده نهاد و لحظاتی بی هیچ ذکری یا حرفی همانطوربه سکوتش ادامه داد احتیاج داشت به این آرامشی که از سجده کردن در برابر پروردگارش به او دست می داد…! سر از سجده که برداشت دست هایش را بالا گرفت.. بعد از دوسال گویا این طلسم جدایی به طور معجزه آسایی شکسته شده بود!