دانلود رمان قدیسه ی ناپاک (دو جلدی) از کوثر شاهینی فر با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ساقی همسر دوم خان دهکده ای دور افتاده که به سنگسار محکومه…. محکومه به خیانتی که یادش نمیاد و سردار…. مردی که می خواد انتقام این خیانت رو بگیره و تا مرگ ساقی پیش میره! از طرفی برادر هووی ساقی اونو دوست داره و ساقی عاشق میشه ما بین این دردسر های ریز و درشت…
خلاصه رمان قدیسه ی ناپاک
صدای موزیک میاد… لاتین و ملایم… نمی دونم چرا می تونم معنی شعر رو بفهمم… من زبان انگلیسیم خوبه؟… شاید… توی تاریکی پشت پرده ی نازکی که پشت پنجره ی اتاقم اویزونه بیرون رو میبینم، باغ رو… ماشین های مدل بالایی که در هاشون عمودی باز میشه… پشت سر هم داخل باغ میان نگهبان ها راهنماییشون میکنن… من اما توی اتاقم، توی تاریکی ایستادم یه هفته ای میشه اومدم توی این خونه… توی خونه ای که زنه خونه به حساب میام… اما هیچی حساب نمیشم.. دلگیر میشم… چرا نباید منم باشم؟…
چرا سردار نمی تونه ببخشه؟… ببخشه؟… منو ؟… نفس عمیقی میکشم و خودم بیشتر از هر کسی میدونم قابله بخشش نیستم… که نباید ببخشه… حتی توی باغ…. لا به لای درخت های برهنه بابت سرما هم چراغ های پایه بلندی گذاشتن… زن هایی که دستاشون رو دور آرنج مردها حلقه کردن با غرور خاصی راه میزن… با پالتو پوست هایی که از این فاصله میشه گرون بودنشون رو تشخیص داد… با ناز قدم برمی دارن… با عشوه…. اگه یکیشون برای سردار اومده باشه چی؟… حسادت میکنم؟ نه… علاقه ای نیست… هیچ دوست داشتنی….
لبه ی تخت میشینم… توی همین تاریکی… حوصله م سر میره… یکی دو ساعتی میگذره و مهمونی هنوزم ادامه داره… بلند میشم… کمی برای راه رفتن و قدم زدن توی اتاق و تهش باز پشت پنجره می ایستم… جا می خورم…. جا می خورم از دختر سیگار به دستی که انگاری اونقدر گر گرفته که با لباس دکلته کنار استخری ایستاده که این وقته سال از آب پر شده!.. بلند میکنه و دود سیگار رو بیرون میفرسته… اونطرف تر… بین همون درخت های به هم پیچیده دختری رو میبینم که به تنه ی درخت تکیه داده…