دانلود رمان هکر قلب از مهلا علیراد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من هلیا… ملقب به هکر قلب… و تو پسری مرموز… ملقب به هکر ماشین… من دختری که نه عاشق بوده و نه سعی به معشوق شدن داشته… داستان من و تو داستان دو آدمی است پر غرور… باخت از آن من نیست… عشق من تو را به زانو در خواهد آورد… یاد من قدم هایت را سست می کند… و نگاه من دین و ایمانت را به آتش می کشد و تو در خاکستر چشمان من خواهی سوخت… این من نیستم که غرورم را شکسته و اعتراف می کند… رمز قلبت در دستان من است… پس زانو بزن… و در آخر… من دختری که عاشق نمی شوم… ولی وقتی در های قلبم برای تو باز شد تو را هم دیوانه ی خودم میکنم…
خلاصه رمان هکر قلب
وارد ساختمون شدم. با هزار زحمت و به کمک شایان تونستم شرکت سایبری ایران رو پیداکنم. داخلش خیلی با بیرون متفاوت بود. تزیین های عجیب و غریب و در عین حال مفهومی آدمو توی خلســه فرو میبرد. رسیدم کنار قسمتی که چند نفر برای پاسخ گویی نشسته بودن. رو به روی یه پسر جوون نشستم و از پشت شیشه براندازش کردم و گفتم: _سلام. خسته نباشید _سلام، ممنون. امرتون؟ یه لحظه کپ کردم. من اینجا چیکار داشتم؟ الان باید چی میگفتم… ترسیده بودم.. اه از بیرون باید در مورد حرفایی که می خواستم بزنم فکر می کردم. در یک تصمیم ناگهانی گفتم: من یک هکر قوی میخوام.
پسره چند ثانیه نگاهم کرد و کم کم خنده ای روی صورتش شکل گرفت و در عرض صدم ثانیه به قهقهه تبدیل شـد. اطرافیان با تعجب نگاهمون کردن. سرمو بردم نزدیک تر و به آرومی گفتم: _آقا چرا می خندین. حرف خنده داری براتون نزدم. خنده شو جمع کرد و گفت:شما اصلا چطوری اینجارو پیدا کردین؟ اینجا که جای بچه بازی نیست. با کمی خشونت گفتم: شما با ایناش کاری نداشته باشین.هزینه شو پرداخت میکنم. به صندلیش تکیه داد و گفت: کارتون چیه؟ _گفتم که یه هکر میخوام. دوباره داشت می خندید که با عصبانیت گفتم: آقـا. دسـتـاشـو گرفت جلوش و گفت: اکی… ولی خب تو مثل اینکه
چیزی از اینجا نمیدونی. هکر های اینجا در خدمت دولت ایرانن. برای کار های شخصی نمیتونی به دیدنشون بری. تو کارتو به من بگو شاید من تونستم کمکت بکنم. چپ چپ نگاهش کردم و گفتم: اگه بخوام خودم آموزش ببینم چقدر وقت میبره؟ _چندین ماه. البته اگه باهوش باشید. _به باهوش بودنم که شک نکنید. در حالی که خودکارشو روی میز مبکوبید گفت: بر منکرش لعنت. چند ماه خیلی زیاد بود. من می خواستم زودتر به هدفم برسم. همیشه توی کارهام عجول بودم. _خودتون کی وقت دارید بهم کمک کنین؟ دستاشو گذاشت روی میز و خم شد روی مچ دستش و گفت: تو مشکلت رو بگو…