دانلود رمان بوی جنگل های افرا از زیبا سلیمانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه سه دوست و سه خانواده است که گذشته مشترکی با هم دارن و فرزندانشون دوستی عمیقی با همدارن که در خِلال این دوستی، سیاوش و ارسلان از افرا خواستگاری میکنن.. سیاوش و افرا عاشق و معشوقن و ارسلان حاضر به درک این مسئله نیست چون خودش هم عاشق افرا شده… جواب افرا شیرازه زندگی هر سه خانواده رو از هم میپاشه و حوادثی رخ میده که رازهای گذشته رو میشه و…
خلاصه رمان بوی جنگل های افرا
“افرا” مقابل آینه ایستادم و رژ لب کالباسی رنگم را چند دور روی لبم کشیدم .مامان از پشت نزدیکم شد و همانطور که شالم را از روی تخت بر میداشت گفت: -واسه ارمى چند بسته آجیل و خشکبار گذاشتم رفتنی اونم با خودت ببر. در رژ لب را چفت کردم و صدای تق بسته شدنش آمد و من از توی آینه ی خیره به مامان شدم و پرسیدم: -مامان شده دو دل باشی اما بدونی تهش چطوری یه دل میشی بعد دل بزنی چطوری این یه دله شدن رو به یکی که برات خیلی عزیزه توضیح بدی که دل چرکین نشه از این یه دل شدنت؟! چشمان زمرد نشانش گرد شد و با تعجب پرسید: -خودت فهمیدی چی گفتی مامان؟
خندیدم و رژ لب را پرت کردم ته کیفم، به سمتش چرخیدم و لبم را روی گونه اش گذاشتم. محکم بوسیدمش و جای لبم روی گونه اش به تکاپو افتاد و خندان به او گفتم: -الهی قربون اون تعجبت بشم .چی میشه جای گیر دادن همیشه در حالت تعجب بمونی؟ دستش را روی موهایم کشید و گفت: -خودت رو لوس نکن هنوز دلخورم که تا عصر جوابم رو ندادی! -سرم شلوغ بود جان افرا… پشت دستش را جلوی چشمم گرفت و دستش را به طرفین تکان داد و گفت: -فلفل بریزم دهنت یا بزنم تو دهنت که چپ و راست جون بچه ام رو قسم میخوری؟ قد یه پیامک دادن هم سرت شلوغ بود؟
دروغ چرا سرم آنقدرها هم شلوغ نبود بلکه چیزی که مهم بود این بود من دوست نداشتم مامان مدام چکم کند.شالم را از دست مامان گرفتم و همانطور که روی سرم می انداختم جوابش را دادم: خب چیکار کنم؟ بدم میاد یه سره مثل بچه دبستانی ها چکم میکنی! به خدا حرصی میشم از دستت مامان. سری به تأسف تکان داد: -مادر نیستی نمیدونی هزار سال هم که بگذره بچه ات برات همونیه که روز اول دادن دستت! یک کف دست بچه که دهنش مثل ماهی تکون میخوره دنبال وصل شدن به تو میگرده! چه می دانستم یک روز با گوشت و پوست و استخوانم، اصلا با ذره ذره ی وجودم حرفش را درک می کنم؟