دانلود رمان وسوسه های شورانگیز از نیلوفر قائمی فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی دختری به نام مایاست که با وجود داشتن پدر مادری بیخیال و بی مسئول، خودساخته و مستقل بار میاد اما پر از عقده و کمبود، در بیست و دوسالگی به اجبار پدر و مادرش مجبور به عقد پسری پولدار با جرایم پوشیده در میاد، دوماه بعد عقد پس از ملاقات با منصور دوست پدرش و وکیلی زبده، تصمیم میگیرند از کسری، همسرش جدا بشه و در این طی عشقی شورانگیز سر تاسر لحظه هایی پر از هیجان و احساس پیش میاد اما این عشق یک جا در فرازو نشیبی غیر قابل پیش بینی قرار میگیره، اتفاقی که نمیشد حتی بهش فکر کرد…
خلاصه رمان وسوسه های شورانگیز
رسیدم به دم خونه ی ماندانا، ریموت پارکینگُ داشتم، ماندانا بعد مامانی و بابا بزرگ و تقسیم ارث و میراث بعد کلی دعوا بین خودش و مامان، این خونه رو خریده بود، یه واحد از یه آپارتمان سه طبقه ای که زیادم نوساز نبود اما جای خوب و بکری بود، تو یه کوچه بن بست که انتهای همون کوچه یه جوب بزرگ پر از آب بود که شنیده بودم آب رودخونه یا چشمه است یه چیز شبیه این، اتفاقاً همیشه هم زلال بود و عاشق اون صدای شرشرش بودم! ماندانا مربی ایروبیک و فیتنس و TRX( تی آر ایکس) بود و از این نظر
که هر دو تربیت بدنی خونده بودیم خیلی به هم شباهت داشتیم. ماندانا فقط چند سال از من بزرگتر بود، بیست و نه سالش بود و سه سال بود که با «مسیح» دوست بودند و قرار بود به زودی ازدواج کنند. ماشینو تا پارک کردم، ماندانا از پله ها اومد پایین، با نگرانی گفت: – چی شده؟ بابات زنگ زد گفت: «مایا اونجاست؟» گفتم: «من شمالم». چشمامو گرد کردم و بغلش کردم و گفتم: الهی من قربون توی خاله بشم دَمت گرم. ماندانا نگام کرد و گفت: فهمیدم گند زدی یه جا. – من؟! خواهرت و شوهرش، تو که
قاطی ما نمیشی نمیدونی چه اتفاقی افتاده. ماندانا: چی شده؟!!! کشتی منو که! -میخوام از کسری جدا بشم، به طرف ماشین اشاره کردم و گفتم: «اومدم قهر برای چند وقت.» ماندانا با تعجب و بلند گفت: چی؟!!! تو دیروز عقد کردی امروز جدا بشی؟! – مگر من خواستم؟ تو که می دونستی من نمیخوام. ماندانا: انقدر خری خب، بهت گفتم روز عقد بپیچون. – نمیشد. ماندانا: الان چطور اومدی اون موقع هم می اومدی، الان چطور می خوای از اون مرتیکه جدا بشی؟ با پولش همه رو میخره، ننه بابای تو رو خریده…