دانلود رمان فتنه گر از ریحانه نیاکام با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نازگل و مادرش طناز با اختلاف سنی چهارده سال به همراه بی بی زندگی می کنند… طناز برای اینکه سالن آرایشگاهش رو بزرگتر کنه باید نقل مکان کنه که در این جابه جایی با مردی برخورد می کنه که زیادی آشناست…
خلاصه رمان فتنه گر
به اتاقم رفتم و بعد از دقایقی وقت تلف کردن و برداشتن وسایل هایم اعلام رفتن کردم…. مامان باز هم تذکر داد و من هم با گردن شکسته به چشمم زدم و بعد از یک ساعت راهی خانه آوا اینا شدم… من و مامان و بی بی جز خودمان کسی را نداریم… بی بی بعد از مرگ پسر عزیزش که یک جورهایی پدرم هم بود، خانه عزیزش را فروخت تا در کنار من و مامان باشد و البته با اصرارهای زیادش هر سه در یک خانه ویلایی نقلی زندگی می کنیم… زندگی من یک راز بزرگ داشت که هیچ کس نمی دانست… مامان با
تمام پس اندازش و وامی که گرفته بود سالن آرایشگاهی را در یکی از بهترین مناطق که یک چهار راه با خانه فاصله داشت رهن کرد… مامان یکی از بهترین و مطرح ترین آرایشگر های بنام شهر هست که مشتری های زیادی هم دارد… به دم خانه آوا که رسیدم از ماشین پیاده شده و سمت خانه اشان رفتم… جای مامان خالی بود تا من را در این میهمانی ببیند. بی شک باد به گوشش می رساند، قلم جفت پایم را خورد می کرد… به شدت روی این جور مهمانی ها حساس است و نفرت دارد و متاسفانه دلیلش را هم می
دانم اما چه کنم که ذات فضول و لجبازم همیشه جلوتر از خودم اعلام حضور می کند… ماشاالله اینجا کم از پارتی نداشت… دختر و پسر کنار هم افتاده بودند یا در حال سیگار کشیدن و مواد بودند… صدای اهنگ کم بود. لباس هایمان به نسبت دیگران پوشیده تر بود. -عه وا چقدر تو خوشگلی؟ براوو… چه چشمایی…؟ صدا دقیقا از بغل گوشم می آمد. سمت صدا برگشتم و آدمی را دیدم که بین پسر و دختر بودنش شک کردم.. متعجب بودم اما لبخند زدم: ممنونم چشمات خوشگل میبینن… -نه عزیزم من کاملا جدی گفتم…