دانلود رمان ارباب دل ها از ساغر دانشمند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ریما دختری از جنس شیشه و قلبی از جنس سنگ که نسبت به همه ی مرد های اطرافش بی اعتماده و آن ها رو موجودی کم ارزش و بی ارزش میبینه. حالا آیا ریمای قصه ی ما همیشه همینجوری می مونه؟
خلاصه رمان ارباب دل ها
روی تختم دراز کشیدم و به سقف اتاقم خیره شدم. به زندگیم فکر کردم؛ به اتفاق هایی که توی این چند سال برام اتفاق افتاده. به کاری که بابا با من و مامان کرد. به کم محلی هاش با مامان به سردی رفتارش با من داشت. واقعا دلیل همه ی این کارها چی میتونه باشه؟ چرا من نتونستم هیچ وقت مثل بچه های دیگه که وقتی از کسی یا چیزی ناراحت هستند، با پدرشون همدردی می کنند و پدر شون هم با آغوش باز این همدردی رو می پذیرند؛ باشم؟ چرا پدرم، کسی که باید مرد زندگی من باشه ولی نبود غم خوار همسرش باشه ولی نبود؛ باید کاری کنه که من از تمام هم جنس هاش متنفر بشم؟
که بخوام به فکر انتقام از جنس مذکر بی افتم؟ گاهی اوقات به خودم میگم، چرا باید تاوان کارهای بابا رو بقیه بدن؟ ولی بعد به خودم نهیب میزنم؛ مگه بابا وقتی داشت کثیف ترین کار دنیا رو انجام می داد به فکر ما بود؟ به کلمه مقدس مادر قسم میخورم که انتقام تمام بدی هایی که به ما کرد رو از تک تک هم جنس هاش می گیرم. به خودش کاری ندارم چون مطمئن هستم اون بالایی یه جایی تلافی می کنه. نفرین نمی کنم؛ چون بلد نیستم چون همچین کلمه ای توی لغت نامه ی قلب من نیست. فقط سپردمش به خدا. روی پهلو دراز کشیدم و چشم هام رو بستم . انقدر خسته بودم که خوابم برد.
با صداهایی که از پایین می اومد از خواب بیدار شدم. به سختی روی تختم نشستم؛ سرم کمی گیج می رفت. به تاج تختم تکیه دادم و چشم هام رو بستم. صداهایی که از پایین می اومد هر بی حوصله پوفی کشیدم و از اتاقم بیرون رفتم هر لحظه بیش تر می شد. همین که پا توی پذیرایی گذاشتم ، کیمیا به سمتم اومد و با لحن طلبکارانه ای گفت به به، بالاخره از خواب بیدار شدید مادمازل؟ با گیجی گفتم تو اینجا چی کار می کنی؟ پشت چشمی نازک کرد و به سمت مامان رفت. کیمیا: اومده بودم دیدن خاله جونم. من-پس کامران کجاست؟ یک دفعه کیمیا جوری برگشت به سمتم که از ترس یک قدم عقب رفتم…