دانلود رمان مدیر معاون از نسترن قره داغی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون،نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
به دنبالهی ماجرای مدیر و معاونهای مدرسهی نام آوران و بخیر گذشتن این اردوی پرخطر، حالا وقتشه که از یه سری رازها پرده برداریم و روند زندگی اون ها رو دوباره به چالش بکشیم. هامین نظری، کارگردان تازهکار جوونمون که حالا با پسر خالهی ثمر شدن و دوستی قدیمیاش با میثم که دوباره جون می گیره، حسابی به رابطه نو پای نیاز و معراج نزدیک شده، نقشههایی توی سرش داره که مهم ترینشون بردن نیاز به آفریقاست…
خلاصه رمان مدیر معاون
ناراحت دستی به صورتش کشید و همونطور که پاکت سیگاری از جیبش در میآورد لب زد: ای بابا، من این دختره رو می خوام! میثم تو می تونی… میون حرفش پریدم و با جدیدت گفتم: نه هامین! خواهش میکنم از من چیزی نخواه، چون معراج فکر می کنه من هنوز نیاز رو دوست دارم و هر کاری کنم و هر حرفی بزنم یه جور دیگه برداشت می کنه. پس روی من حساب نکن! کلافه یه نخ سیگار بیرون کشید و همون طور که جلوی چشمهای متعجب ما روشن میکرد گفت: ولی من نیاز رو می خوام!
واسه این نقش فقط نیاز به درد من می خوره. گیج به دود سیگاری که از دهنش بیرون می اومد خیره شدم که با صدای جیغی ثمر رشته افکارم پاره شد و بهش خیره شدم: این چیه رو دهنت؟ هامین که انگار تازه متوجه شده باشه جلوی کیا داره سیگار می کشه؛ نیم نگاهی به دستش و بعد به قیافهی برزخی ثمر انداخت و گیج گفت: سیگاره، ولی مال من نیست! این و روشن کردم بدم به میثم. بعد یکم به طرفم خم شد و همون طور که سیگار رو سمتم میگرفت گفت: بیا بکش، مگه نگفتی برام بخر بیار؟
بعد با چشم و ابروبه ثمر متعجب اشاره کرد که خودم رو عقب کشیدم و غریدم: به من چه؟ یکی دیگه می خواد یکی دیگه رو به ننه باباش لو بده؛ اونوقت من باید سیگاری بشم؟ حرصی از اینکه لوش داده بودم چشم غرهی غلیظی بهم رفت و بعد سیگارش رو توی ظرف روی میز خاموش کرد و لب زد: چه کنم همش به خاطر درگیری ذهنیه؛ شما هم جای من بودید همین کار رو میکردید. بعد به پشتی مبل تکیه داد و با نیم نگاهی به پام لب زد: پاشو میثم پات بدجوری سیاه شده…