دانلود رمان یک قدم با تو از زهرا غنی آبادی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در شبی سرد میان خیابانی تاریک پا به ماشینم گذاشت ، دل سنگ من میان موی بافته اش گیر کرد، حالا تمام فکر و خیال حسام بارگاهی پسر پر جذبه و مغرور خاندان بارگاهی شده زنی متاهل و ضربه خورده،آیا می شود پا روی خط قرمزها گذاشت؟؟ حسامِ بارگاهی، بازرگان و رئیس یک شرکت تجاری، مردی موفق جذاب و قدرتمند، دلباختهی ریحانه می شود زنی چادری و مذهبی!!!
خلاصه رمان یک قدم با تو
قبل از ان که بتوانم قدرت جواب دادن گوشی را پیدا کنم، ان دو قاتل روحم را در مقابلم دیدم یکی با چشمانی ترسیده و دیگری انگار که سهم او را از این زندگی من خوردم، همین قدر طلبکار! دنیا به دور سرم می چرخید و قلبم می سوخت اما نمی توانستم اجازه بدم بدون دفاع از خودم از اینجا برن نگاهشان کردم، سخت و پر درد صدایم نلرزید، ضعف درونم را نمی خواستم بفهمند! -شما که انقدر راحت قضاوت میکنید و دروغ پشت دروغ به هم می بافید،می تونید در مقابل خدا جواب پس بدین؟
دخترک اولی لرزید و سکوت را ترجیح داد و فقط بر بر نگاهم کرد اما دومی انگار همانی بود که تمام ان حرف های زشت را پشتم بازگو کرده بود، ابرویی بالا انداخت و دستی به کمرش زد -دروغ؟ خوبه والا، شما اگه خودت به خدا و این چیزا اعتقاد داشتی نمیرفتی بچسبی به یه پسر پولدار تا مثل زالو پولاشو بمکی تنم از وقاحت بیش از حدش لرزید، او تا به حال من را ندیده بود،سعی کردم لحنم را ارام و مقتدر نگه دارم، چه کار جانکاهی وقتی از درون هر تکه از بدنم داشت پودر می شد.
-چطور می تونی اینطور پر بغض و کینه در مورد ادمی که نمی شناسی قضاوت کنی؟ خودت دوست داری پشتت این حرف ها را بزنن؟ لذت میبری کسی به اسم خراب صدات کنه و در مورد رابطه ای که هیچ چیز ازش نمیدونه اینطور حکم بده؟ چشمانش از حرص و نفرت برق زد -اگه منم برای پول و خرج روزانه ام می رفتم با مردا می ریختم روی هم و ادعای خدا و پیغمبری می کردم ، اره می تونستی بگی، حداقل از بچه ات خجالت بکش ، که البته معلوم نیست حلال زاده است یا…