دانلود رمان بازی ملکه (گان سوم) از مهسا حسینی (مهرسا) با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شهزاد مرموزترین نوهی خانوادهی الماسی، تصمیم میگیرد از نیمهی تاریکِ زندگیاش فاصله بگیرد اما برای آخرین بار بازی به راه میاندازد که از کنترل خارج میشود و با مردی گره میخورد که آن را تبدیل به بازیِ مرگ و زندگی میکند…
خلاصه رمان بازی ملکه
شهزاد کلافه غرید جون به لبم کردی، حرف بزن مانی! ببین زیاد نمیتونم بهت اطلاعات بدم. فقط در این حد میدونم که دیشب به طرف ماجرا همین آدمی که اسم میبری بوده. با ذاکری خصومت شخصی داشته؟ حتما همینطوره تا جایی که من میدونم ذاکری و راد میدونم ذاکری رابطه ی خوبی با هم ندارن دیشبم راد سرزده اونجا رفته. به خاطر رستوران بوده؟ یعنی این دشمنی به خاطرِ موقعیت شغلی بوده؟
هر چه فکر میکرد به نظرش منطقی نمی آمد که یوسف به خاطر رستوران و موقعیت شغلی بخواهد جان کسی را بگیرد. صدای مانی به گوشش رسید: بعید نیست. فقط میدونم که اوضاع بینشون شکرابه. اگه چیز دیگه ای دستگیرم شد خبرت میکنم. فعلا باید برم. – توکجایی؟ گیتی پرسیده بود مانی با لبخندی روی لب جواب داد هر چی کمتر بدونید بهتره. سعی میکنم زود برگردم اما اگه کاری داشتید ایمیل بزنید.
تماس را قطع کرد و شهزاد خیره به صفحه ی سیاه موبایلش ماند. گیتی به حرف آمد ذاکری کیه؟ شهزاد را از فکر و خیال بیرون کشید. نیم نگاهی به صورت منتظر گیتی انداخت و گفت: صاحب رستورانی که دیشب رفتیم. چجوری میتونه تو تهران همچین رستورانی داشته باشه؟ مگه میشه که کسی بویی نبره؟ پارتیش کلفته دیشب ندیدی چقدر چهره های معروف اونجا بودن؟ فکر کردی الکی اونجا جمع شدن؟ اومدن اونجا چون میدونن جایی که متعلق به ذاکریه انقدر امنیتش بالاست که لو نمیرن گیتی گیج و مبهم نگاهش میکرد بار دیگر شهزاد توضیح داد…