خلاصه کتاب:
و عشق چه زیباست ، بی محدودیت! عاشق بودن هیچ محدودیتی ندارد. حتی اگر انسان نباشی میتوانی دیوانه وار عاشق شوی… و چه زیباست عشق جنی که هیچگاه نتوانسته معشوقه اش را لمس کند! هیچگاه در آغوش هم نبودند و هیچگاه نتوانسته با او چند کلامی صحبت کند، ولی طفلکی جن عاشق برای او، جان می دهد؛ او فقط میتواند صبح تا شب غرق تماشای او شود. او سرشار از معشوقه اش است، یک جن سرشار از انسان. او بوی معشوقه اش را گرفته و معجزه عشق اینجاست، او دیگر جن نیست! او همزاد معشوقه اش است…
خلاصه کتاب:
نگاهش را با لبخند از جایگاه عروس و داماد گرفت و دکمهٔ کت خوشدوخت و اسپرتش را بست. با دقت اطراف را از نظر گذراند. همهچیز مرتب بود. بهقاعده و طبق اصول. بیخود نبود تکتک تاریخهای چندماه آیندهاش هم برای مراسم عروسی رزرو شده بود. حالا تالار پذیراییاش حسابی اسم و رسم در کرده بود. تذکری به یکی از پیشخدمتها داد و جلوتر رفت. امشب مراسم خاصی بود. برای عروسی خواهر دوست قدیمیاش حسابی سنگ تمام گذاشته بود. همه چیز باید به نحو احسن انجام میشد.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.