خلاصه کتاب:
الهه یه دختره شاده، وارد یه روستا میشه که ارباب اونجا پسر عموشه و… من، منم… مهم نیست اگه تو از من خوشت نمیاد… تو عادت کردی به چیزای یک نواخت؛ تفاوت من برات قابل درک نیست… من یه دخترم با چشمای قهوه ای و موهای قهوه ای… یه چهره ی عادی… اما افکار خاص… من اون چیزی که میخوامو آرزو نمیکنم… اونو میسازم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.