خلاصه کتاب:
شبست و قایقم بشکسته و دریاست توفانی ز هر موجی به گوشم می رسد بانگ پریشانی ره منزل نمی دانم ز غوغای گرفتاری چو مرغی آشیان گم کرده در شب های بارانی لبم می خندد و دل در حصار سینه می گرید…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.