خلاصه کتاب:
باران و مادرش مستخدم خانه ی آقا بزرگ هستند و کیا نوه ی آقا بزرگ، بنا به شرایطی و بر اساس مصلحت آقا بزرگ، کیا و باران مجبورند با هم زندگی کنند و چون باران دختر مذهبی و مقیدی هست، مابینشان صیغه محرمیت خوانده می شود و آقا بزرگ شرط میگذاره که اگه کیا دست از پا خطا کند و اتفاقی برای باران بیافتد، بخش زیادی از دارایی هایش را به نام باران میکند، باران برای کیا میوه ی ممنوعه اس و باید با هم زندگی کنند و کیا باید چشم از این دختر بگیرد…
خلاصه کتاب:
صبا، دانشجوی رشته پزشکی است که در یک خانواده ثروتمند زندگی می کند. او سال آخر دانشگاه در حالی که دوره اینترنی (کارورزی) را میگذراند، در بخش اطفال بیمارستان با دکتر «فرید افتخار» آشنا می شود و با او ازدواج می کند. فرید از همان روزهای اول نامزدی رفتاری بدبینانه دارد و با تمام کسانی که به نحوی با صبا ارتباط داشتند، گلاویز می شود. او حتی اجازه نمیدهد صبا کار کند و ادامه تحصیل بدهد. صبا با کمک خواهرش، طرحش را در تهران میگذراند و فرید را راضی میکند که با کار کردن او موافقت کند، اما دوباره مسائلی پیش میآید که باعث بدگمانی فرید میشود….
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.