خلاصه کتاب:
در شبی که ماه کامل می شود… تو می آیی، و من.. دختری که زادهی نور و روشنایی است… مستانه در آغوشِ گرمت قهقهه سر میدهم! بی آنکه بدانم نیروی پلیدی در کمینمان است. و زیر چشمی عاشقانههایمان را میپاید. و حال من… آرمیتی، بانوی نیرومند سپیدی… به زانو در میآورم هر آنچه میان عشق من و تو قرار گیرد…
خلاصه کتاب:
دختری به اسم هستیِ که به دلایلی یه مدتی رو میاد تهران خونه پدر نامادریش زندگی می کنه و درگیر یه سری مسائل مثل اعتیاد و اینا میشه. و از طرفی او و سپهر که برادر نامادریشه کمکم عاشق هم میشن و چون قراره هستی رو به پسرعموش شوهر بدن، اوونا مخفیانه صیغه میکنن تا خانوادهها رو توی عمل انجام شده قرار بدن.بعد یه مدت سر یه جریان که به هستی مربوطه، سپهر به کما میره و بعد یکسال که به هوش میاد میبینه که هستی شوهر کرده و ادامهی ماجرا…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.