خلاصه کتاب:
خستهتر از همیشه پا به خانه گذاشتم. آنقدر خسته که همانجا ایستادم و به در تکیه دادم. ظرفهای پر از غذا را روی جاکفشی گذاشتم. توانی برای خم شدن و باز کردن بند کتونیهایم در خود نمیدیدم. پای راستم را پشت پای چپ قرار دادم تا زحمت باز کردن بند کتونیهایم را کم کرده و آنها را از پای در بیاورم. لنگۀ اولی به راحتی بیرون آمد اما لنگۀ دومی مانند همیشه بدقلقی پیشه کرد. نای غر زدن و نالیدن هم نداشتم…
خلاصه کتاب:
زندگی یحیی با بازگشت عشق قدیمی اش سارا، دچار ابهامات و معماهایی عجیب می شود. رفتارهای عجیب سارا، حضور سایههایی که به دنبال رد پایی از گذشته قصد دارن آرامش زندگی یحیی را مختل کنن، رفاقتهایی که در طی این سالها رنگ و بوی نفرت و پشیمانی گرفته و…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.