خلاصه کتاب:
کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثهی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه میسوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانههای صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمیکنه… چون یه حس پدرانه به صدف داره و رفتارهای صدف رو ناشی از وابستگی و جبرانِ محبتش میبینه، در حالی که درون قلبِ خودش برای این موجودِ شیطون چیزهایی هست که خلافشون رو به صدف نشون میده…
خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختری به نام، به آفرید که مادر زمین گیری داره و این امر باعث میشه دائم مورد شماتت همسایه ها قرار بگیره، یکی از این اهالی مهندس جوانی به نام فرهان که همراه با دوستش، سینا در این ساختمان زندگی میکنه، به آفرید مادرش رو از دست میده و این تنهایی باعث نزدیکتر شدن اون به فرهان میشه و …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.