خلاصه کتاب:
دوازده سال گذشته، شوگر بث کری یه روزی شاهزادهی این شهر کوچیک بود، همه اون رو می پرستیدن. شوگر بث قدرت داشت، پول داشت، زیبایی داشت، مادری که همه جوره پشتش بود و اونرا تا حد مرگ لوس می کرد… فقط یه چیز نداشت. و همون باعث میشد که تا مغز استخوانش شرور باشه. دوازده سال پیش کالین بایرن، یه پسر ۲۲ ساله انگلیسی بود، که از کشور خودش اومده بود اینجا تا کار کنه و نویسنده شه، اما نمی دونست که اینجا قراره دشمن خیلی قدری پیدا کنه دوازده سال پیش شوگر بث به کالین تهمت زد، و اون رو از خونهاش بیرون انداخت. حالا دوازده سال گذشته و جای شاهزاده و گدای قصه عوض شده. حالا کالین اربابه و شوگر بث خدمتکار. چ میشه این وسط عشق شکل بگیره …
خلاصه کتاب:
من این مسیر رو انتخاب نکردم. هیچکس همچین کاری نمیکنه. این زندگی منو مجبور کرد. این شهر منو مجبور کرد. بخاطر کسی که بهش تبدیل شدم عذرخواهی نمیکنم. بجز این موسز نمی تونست باهام باشه. اون گفت منو تاابد میخواد و منم کمکم دارم باورش میکنم. اما نمیتونم از گذشتم فرار کنم و گناهانم به دنبالم هستن. اگه الان زمان کفاره دادنه، خوشحال خواهم شد که تقاص پس بدم. ممکنه شانس دوبارهای داشته باشیم، اما باید اول از این موضوع زنده بیرون بیایم…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.