دانلود رمان دردانه پنهان از سمیه_ف_ح با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گیسو در یک خانواده نسبتا فقیر زندگی می کنه و مربی کاراتهس…. پدر گیسو حسابدار یک شرکت هست که حساب های اون شرکت مختل و ۵۰۰ میلیون کسری آورده و پدرش باحرف های رییس شرکت قراره خودشو مقصر نشون بده و به زندان بیفته وقتی با گیسو پیش رییس شرکت میرن نظرش عوض میشه و قرار هست گیسو مدتی پرستار همسرش باشه و….
خلاصه رمان دردانه پنهان
مدتی بود که با ننه زبیده در خانه ی خاتون زندگی می کردیم، خاتونی که هنوز هم فقط به همین اسم می شناختمش خاتون! خانه ی خاتون بزرگ بود یک حیاط بزرگ با حوض گردی سیمانی که در وسطش قرار داشت، از حیاط چهار پله می خورد و به بهار خوابی با نرده های چوبی وصل می شد و چند اتاق که همه در کنار هم با در های چوبی قرار گرفته بودند… می شد به وجود سلیقه در صاحبش پی برد، در دو تا از اتاق ها قفل بود و دو اتاق دیگر را برای ننه زبیده گذاشته بود.
در یکی از اتاق ها پستویی در حدود نه متر مربع قرار داشت. که از ان به عنوان آشپز خانه استفاده می شد، در وسط آن پستو تنوری بنا کرده بودند که ننه زبیده گاهی در آن نان می پخت، فکر نمی کردم که در روستاها هنوز هم بساط پخت نان در خانه ها علم باشد. روزها همه چیز خوب بود اما امان از شب های سرد و تاریک روستا، شب های ترسناکی که سکوتش را گاهی زوزه ی گرگ ها، در هم می شکست، زوزه هایی که تنم را به رعشه می انداخت، اما فقط صدایشان بود و حضور شان را هنوز حس نکرده بودم.
ننه زبیده طبق معمول سر شب خوابش برده بود. اما من با چشمان باز خیره ی سقف بودم. صدای خرو پف ننه زبیده گاهی می آمد و برای من ترسان دلگرمی بود، چه بیچاره بودم که صدای خروپف یک پیرزن برای من نوید امید بود، امید به اینکه کمتر بترسم، صدای جیر جیر در چوبی حیاط ترس را در وجودم تزریق کرد، ساعت سه نصف شب و این صدای جیر جیر، با منی که هر شب کابوس گرگها مهمان خواب شبانه ام بود؟! این صدا یعنی اوج وحشت، با ترس روی تشک نشستم…