خلاصه کتاب:
بهادرافخم یه مرد هفتخط و خشن که رفتارهای بی پروای اون زبانزد همه است، اون نمی خواد عاشق هیچ زنی بشه. بهدلایلی… ولی یکی هست تو شرکتش که تا اون روز حتی بهش توجه هم نکرده بود و کل دلیل ها رو به یکباره کنار می زنه اونم با نگاهش سرد و زبونتلخش… مهگل سرد و بی تفاوت به بهادر پر ادعا و قلدرمآب ،یه دختر سرو زبون دار، سرد و بی تفاوت به تمام جذابیت های بهادرخانِ. اما بهادر به همین سادگی کنار نمیکشه و از همون لحظه ی اول میدونه این دختر ریزه_میزه و زبون درازو برای خودش می خواد…
خلاصه کتاب:
نیوشا دختری ۱۵ ساله است که خواهر زاده ۴ ساله اش رو میدزدن و در ازای ازادی اون نیوشا رو می خوان. بالاجبار خودش رو تسلیم می کنه و اون ها چشماش و دستا و پاهاش و دهنش رو می بندن در حالی که برهنه است. نیوشا روزها دست های گرم مردی رو احساس می کنه تا اینکه اونو آزاد می کنن اما میگن ۵ سال بعد دقیقا روز تولدش دوباره اون رو خواهند دزدید… اینبار برای همیشه…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.