خلاصه کتاب:
دختری که برخلاف واقعیت، فکر می کنه خیلی تنهاست و توی این دنیا برای کسی مهم نیست،توی ۱۷سالگی تصمیم به ازدواج می گیره اما به محض اینکه بعد از عقد دست مسعود رو می گیره و احساس سرما و سردی می کنه می فهمه که انتخابش اشتباه بوده. راهی بجز تحمل نداره در صورتی که اون حتی از حرم نفس های مسعود هم حالت تهوع می گرفت و…
خلاصه کتاب:
فتح کردی شقایق های دشت خیالم را و باز کردی دریچه های روشنایی را به افق چشمانم، با من بگو از طعم چشمانت وقتی نگاهم را معطر می کند، وقتی قبله ی نفسهایم می شود، با من بگو از محرابی که چشمان تو رسم می کند و مرا به خود می خواند، باران شو ! ببار بر من، بر کویری تشنه، بر کوره راهی که در پیچ و تاب موهایت گم شده، بر دلی که به یمن قدمهایت در هوای ملائک به پرواز درآمده…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.