دانلود رمان دامینیک از MaryaMKH با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
جذابیت دامینیک همه دخترهای اطرافش رو تحت تاثیر قرار میده، اما برونا نه تنها ازش خوشش نمیاد که با تمام وجود ازش متنفره! و همین انگیزهای میشه برای دامینیک تا با و شیطنتها و گذشتن از خط قرمزها توجهشو جلب کنه تا جایی که…
خلاصه رمان دامینیک
از اینکه اینقدر عصبانی بودم یکم شوکه شدم. تنها شخص دیگه ای که میتونست اینقدر راحت و بدون انجام کار خاصی بره روی اعصابم جیسون بین بود. اون بچه خوشگل اصلی مدرسه بود و همیشه مثل یک عوضی با من رفتار می کرد. در حال حاضر جایی توی استرالیا در تعطیلات بود، تمام تابستونو اونجا گذرونده بود و تا اواخر سپتامبر، یعنی آخر همین ماه، برنمی گشت. این بهترین تابستون و شروع سال تحصیلی برای من بود چون اون اینجا نبود که آزارم بده. جیسون یک بی همه چیز خوش قیافه ی شیطان صفت بود و این حقیقت که دامینیک احمق ممکنه ورژن آمریکایی اون باشه منو به شدت
می ترسوند. درحالی که منتظر بودم تا دامینیک بره اون طرف میز به این موضوع فکر کردم. و وقتی ازم دور شد، هندزفریمو گذاشتم و موزیکو دوباره پلی کردم. می تونستم نگاهشو روی خودم حس کنم، احتمالا سعی داشت عصبیم کنه اما اون نمی دونست که من توی ندیده گرفتن آدم ها خیلی خوبم. بعد از پنج دقیقه که از من جوابی دریافت نکرد حوصله اش سر رفت، اینو از اونجایی که، بلند شد و رفت سراغ آقای کلی، متوجه شدم. سرمو بالا آوردم و آقای کلی رو دیدم که داشت چند جنس چوب مختلف رو به دامینیک نشون می داد و فهمیدم که میخواد اولین پروژه اش رو شروع کنه. و این خوشحالم کرد،
امیدوار بودم که سرش گرم شه و ازم دور بمونه. پایان ساعت دوم بود که سنباده کشید تمام قطعات جعبه آرایشی برانا رو تموم کردم. قرار بود بزرگ باشه با کلی قسمت های جادار. برانا کلی لوازم آرایش داشت بنابراین از دیدنش خوشحال میشد. قطعات اصلیمو برداشتم و به جایگاه چسب حرارتی رفتم. یک تفنگ چسب حرارتی برداشتم و یک تکه چسب جدید پشت تفنگ قرار دادم و بعد روشنش کردم. دو دقیقه منتظر موندم تا تفنگم گرم بشه و چسب رو آب کنه. قطعاتمو اونجوری که میخواستم باشن کنار هم قرار دادم، بعد با دست و دلبازی چسبو روی چوب زدم و قطعاتو با دقت بهم چسبوندم…