خلاصه کتاب:
داستان خالکوبی، داستان یه زندگی ساده س، یه آدم ساده، همه چیز ساده، و قرار بود که این سادگی تا انتها ادمه داشته باشه، قرار بود که آدم قصه، زندگی رو، همون جوری که براش گفتن… همون جوری که نسل به نسل بهش رسیده، ساده زندگی کنه… اما نشد.. زندگی سخت شد… پیچیده شد… دور افتاد از ساده بودن… و پیچیده شد… می خواست که بمونه، می خواست که صبر کنه، می خواست که همه چیزو دو دستی نگه داره… اما نشد… آدم، آدم پیچیده ای نیست… اما همونی که از تاریکی خارج می کنه و به نور می بره، همون هم توی نور و روشنایی، نگهش می داره…
خلاصه کتاب:
مهزاد؛ تک دختر خانواده ی رادمان به اصرار پدرش مجبور به ازدواج می شود ازدواجی متفاوت که مسیر زندگیش را تغییر می دهد… من و تو اسیر اجبار های پی در پی این زندگی ایم و در امتداد جاده ای قدم گذاشته ایم که از آخر آن بی خبریم سکوت کرده ایم و فقط چشممان به دست تقدیر است… چه چیزی را برایمان رقم زده است؟
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.