خلاصه کتاب:
حنا دختر نابیناییست که بعد از فوت پدرش توسط زن باباش به مردی مجهول فروخته میشه و بعد از اینکه دو هفته اسیر اون مرد بوده یک شب خانواده رستگار اون رو زخمی توی کوچه پیدا می کنند و رسماً میشه دختر خانواده رستگار؛ اما حنا بعد از مدتی متوجه میشه بارداره و…
خلاصه کتاب:
بغض کرده بهت زده دستمو رو شکم تختم گذاشتم باورم نمیشد!… حیرت زده خندیدم بی شک دروغ محض بود! با صدایی که تو گوشم اکو شد چشمام از شدت ناباوری سیاهی رفت با حس دستش رو شونه ام فهمیدم که خواب نیستم! _میخوای سقطش کنی؟ ته دلم خالی شد وحشت زده لب گزیدم: من… من… نمیتونستم… با فکر به آینده اش احتمال اینکه یک درصد بخت بدش به مادرش بره بیچاره وار بغض کرده زانومو بغل کردم: _نمیدونم… نگران کلافه نگاهش تو صورت رنگ پریده ام چرخوند. _نگهش دار هرچی باشه تو مادرشی…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.