خلاصه کتاب:
اسیر شدهام. اسیر احساسی بینام و نشان. اسارتم زندگی بی دغدغهام را نابود میساخت و دغدغه ها، یکی پس از دیگری در جای جای زندگیام مستقر میشدند و خودی نشان میدادند. تسلیم شدهام. تسلیم این حس گمنام…
خلاصه کتاب:
راجب زنی به نام مریمه ک دو تا دختر داره با خوابی ک مریم میبینه زندگیشون زیر و رو میشه… مریم بی تابست و آرام و قرار ندارد. هیچ حرفی از اینکه چه شده نمی گوید. به خواست همسرش با دخترش نغمه مرور می کند. گذشته ای که نغمه هیچ چیز از آن نمی داند. در خانه ای که انگار قرارست نغمه را هم وارد دنیای دیگری کند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.