دانلود رمان ژنرال از ریحانه کیامری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ژنرال! لوتیترین مردی که دنیا به خودش دیده..! محمدرضا جلیلی صاحب این لقب دهن پر کنه! مردی که تا به حال پیش قدم در ورود به هیچ رابطهای نشده… کسی که تو روابطش خط قرمزی نداره، هیچ دختری براش مهم نیست و فقط به خودش فکر میکنه تا اینکه یه خانم تخس و لجباز نظرشو جلب میکنه… زنی که روحیاتش خیلی به محمدرضا نزدیکه، مثل خودش یه جنگجوئه، یه مغرور پر ادعا! آقای ژنرال خشن ما هیچ وقت فکرش رو هم نمیکرد که تو دستای این خانم مثل موم نرم بشه!
خلاصه رمان ژنرال
از صبح شور و اشتیاقی وصف ناشدنی در خانه شان بر پا بود. به مادرش گفته بود صبح زودتر بیدارش کند تا قبل از آمدن همسایه ها بیرون برود اما نرگس مامان دلش نیامده بود هفت صبح بیدارش کند. حالا ساعت از نه گذشته و محمدرضا گیج روی تخت نشسته بود و نمی دانست چه کند. سر و صدای زن ها از بیرون می آمد و این یعنی تعداد کم نیست. موبایلش را برداشت و به وجیهه زنگ زد. بعد از چند بوق، چند ضربه به در خورد و آهسته باز شد. وجیهه به داخل سرک کشید و گفت:
_جانم داداش؟ محمدرضا که عادت داست شب ها فقط یک شلوارک بپوشد، بالاتنه اش برهنه بود. ابرو در هم کشیدو گفت: بیا تو ببند درو نمیبینی لختم؟ وجیهه فورا داخل آمد و در را بست. _آخ ببخشید داداش، حواسم نبود به خدا. جانم کارم داشتین؟ محمدرضا دست در موهای ژولیده اش برد:چرا بیدارم نکردین صبح زود؟ الان بین این همه زن چطوری پاشم بیام بیرون؟ _اوا… داداش…؟ چیه مگه؟ الان چای صبحونه میارم براتون همینجا بعدم خواستین برین میگم چادر سرکنن دو
دقیقه تا شما رد شید برید. _عقل کل میخوام برم دستشویی. وجیهه محکم روی پیشانی کوبید. اوه! چی کار کنیم حالا؟ دست به کمر زد و ساده لوحانه گفت: _خیلی تنده؟ محمدرضا مبهوت نگاهش کرد. _چی؟ _جیشتون دیگه… جیشتون تنده؟ نمیتونین نگهش دارین برین مغازه دستشویی؟ محمدرضا با تأسف سر تکان داد. _ماشالله به ننهم با این دخترش، بعد ما رو باش میخوایم اینو شوهر هم بدیم. دست زیر چانه زد و به وجیهه که گیج فقط ایستاده و نگاه می کرد نگریست …