خلاصه کتاب:
من سیاوشم. سیاوشی که ازش تیمور ساختند… تیموری که وحشی نامیدند… تیموری که عزیزانم خنجر زدن بهم… تیموری که اطرافیانم مرا از خود طرد کردند… مرا تبدیل به یک لاشی بی همه چیز کردند… کاری کردند که شراب بشود درد درمانم… امّا من از یکی بیشتر از هرکسی کینه به دل دارم… او هم میمنت است… دختری که روزی عشقم بود… دختری که داغ نبودنش را بر دلم گذاشت… دختری که مثل همه مرا از خود راند… امّا ورق برگشت...
خلاصه کتاب:
داستانی عاشقانه از ۴ نفر که بعد کلی دردسر و اتفاقات تلخ و شیرین بهم میرسن و زندگی روزهای خوب و شیرینی رو براشون رقم می زنه اما تلاش این عاشقا به خاطر اینکه بهم برسن واقعا قابل تحسینه با پشت خالی نکردن یکی دیگه و البته باهام جلو میرن و مشکلات و کنار میزنن و زندگی رویایی برای خودشون می سازن …
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.