خلاصه کتاب:
با آرامش تقه ای به در می زنه و با کسب اجازه وارد اتاق مدیریت میشه برگه ای که دستش بود رو،روی میز جلوی معاون می ذاره . _چیشده شریفی ؟ سرشو پایین می ندازه و برگه رو جلوی رادمان هل میده و با صدای ضعیفی جواب میده : +اقای سلامتی فرستادنم اینجا و این برگه رو بهم دادن تا مطالعش کنید باشه ی زیر لبی معاون رو که می شنوه چند قدمی عقب میره . چشمش رو به معاون دوخته و تکون نمی خوره منتظر ری اکشن رادمان می مونه…
خلاصه کتاب:
من آرمین افخم! مردی ۳۴ ساله و صاحب هولدینگ افخم! تاجر معروف ایرانی! عاشق دلارا، دخترِ خدمتکار خونمون میشم! دختری ساده و مظلوم که بعد از مرگ مادرش پاش به اون خونه باز میشه. خونه ایی که میشه جهنم دلی، تا زمانی که مال من بشه، اما این تازه شروع ماجراست، درست شب عروسی من متوجه بیماری میشم که دلی به اون مبتلاست…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.