خلاصه کتاب:
جانا رستگار دختری متولد شده در یک خانواده مذهبی. پدرش و برادرش محمد بشدت سختگیرن حتی برای درس خوندنش هم کلی دردسر کشیده. اما الان با کمک نسرین (زن باباش) و رضا (پسر زن باباش) تونسته راضیشون کنه و بیاد دانشگاه. توی دانشگاه با افراد مختلف و جدید اشنا میشه این اشناییت ها برش کلی ماجرا به وجود میاره….
خلاصه کتاب:
نیکا یه شب که همراه جوان های خانواده داخل ویلایی در شمال بودن، اتفاقات ترسناکی براشون می افته و تو آینه چیزی می بینه که هیچ وقت نمی تونه ازش جدا بشه و در همین حین توی دانشگاه با یه پسری آشنا می شه که حرکات مرموز و مشکوکی داره…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.