خلاصه کتاب:
بهار راد ۲۱ساله لیسانه معماری بر حسب عمل انجام شده مجبور به ازدواج زوری (البته زوریه زوری هم نه) با نوه ی دوست پدر بزرگش می شه اما چون پسره پول داره تصمیم کبری می گیره که اول خوب پسره (پرهام) بچاپه و بعد…
خلاصه کتاب:
با صدای فریاد بلندی که توی محیط بیمارستان پیچید سیخ سر جام ایستادم! از کجا میومد این سر و صدا ؟ بچهام متوجه شده بودن که با تعجب به همدیگه نگاه می کردن. ناگهان همه با سرعت به طرف صدا حرکت کردیم ! با دیدن یه مرد قد بلند که جز آشفتگی و نگرانی هیچ چیزی از چهرش معلوم نبود کمی تعجب کردم، ولی سریع به خودم اومدم! از این نوع افراد زیاد دیده بودم! جنون وار فریاد میزد و پرستار ها به زور گرفته بودنش..
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.