خلاصه کتاب:
داستان در مورد دختریه به نام هستی که به خواستگاری پسر عموش کیان بی دلیل جواب رد میره و در همون حین… با همکلاسیش امیر نامزد میکنه. امیر که ذاتاً شکاک بوده، بعد از مدتی اون روی سکه رو نشون میده و هستی رو مورد آزار و اذیت قرار میده… هستی به این نتیجه میرسه که امیر تعادل روحی و روانی نداره.. تصمیم میگیره که این نامزدیو بهم بزنه، اماامیر.. به هستی طوری مشکوک میشه که فکر میکنه بهش خیانت کرده و پا رو تموم قول و قرارهایی که باخانواده هستی گذاشته میزاره و برای اثبات بکر بودن هستی ازش نشونه میخواد…
خلاصه کتاب:
من محمدرضام، یه پسر مذهبی و باهوش که یهو عاشق زنم میشم، زنی که تا دیروز نمی شناختمش اما وقتی دیدمش، با همه دخترا برام فرق داشت.. آره اون واقعا فرق داشت، با رفتارهای پیچیده ش، منو دیوونه خودش کرد. همه چی خوب بود تا وقتی که یکی پیدا شد و از گذشته زنم چیزی گفت که نه می تونستم ولش کنم و نه نگهش دارم.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.