خلاصه کتاب:
اقدس مرغ پرور چورسی دختری بی زبان وساده اهل روستای چورس ارومیه وقتی پا به خوابگاه دانشجویی در تهران می گذارد به خاطر نامش مورد تمسخر قرار می گیرد و به جای درس خواندن مسئول فروش لوازم بهداشت زناشویی در داروخانه با نام مستعار سوزان می شود. این وسط عشق دوران کودکی اش که همه او را در روستا کاظم دَلی(کاظم دیوانه) صدا می زدند نوه صاحب داروخانه و مشتری اجناس اقدس است…
خلاصه کتاب:
مترسک:- من مغز ندارم ، سرم پر از پوشاله ! :- اگه مغز نداری پس چه جوری حرف می زنی؟ مترسک:- نمیدونم … ولی خیلی از آدم ها هم هستن که بدون مغز یه عالمه حرف می زنن! دهنم رو بستم اما قلبم فریاد کشید : “دست درازی توی سه سالگی، روسپی دختر و پسر فامیل بودن روی قلبم سنگینی می کنه ” #دیالوگ مترسک…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.