خلاصه کتاب:
زندگی همیشه همونجوری که فکرش رو می کنیم جلو نمیره…! گاهی تلخ، گاهی گس، گاهی زهر و گاهی شیرین… غزاله، دختر قصه ما بخاطر فرار از گذشته ی تلخش که همچون قهوه بسی تلخ است وارد بازی می شود که… تلخی زندگی از یاد میبرد! شاید سرنوشت و شاید بازی که، بازی آخر می شود. فاصله ی تلخی و شیرینی روزگار کوتاه ست! اگر چه روزگارت تلخ بود بدان که حکمتی دارد و پشت هر تلخی شیرینی ست.
خلاصه کتاب:
آذر به تازگی در شرکتی مشغول به کار شده که رییس اون شرکت نامزد سابقشه. مردی خودخواه و مغرور که آذر ازش نفرت داره اما نمی دونه احسان به شدت خواهانشه! در این بین مردی جذاب به اسم سیاوش در همون شرکت کار می کنه که دیونه وار آذرو دوست داره با خفت کردنای آذر توی اتاقش و غیرتی شدناش، قلب آذر رو میلرزونه و درست لحظه ای که برای خواستگاری از اون آماده میشه، احسان وارد عمل میشه و کاری می کنه که حتی فکرش رو هم نمی کنید…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.