خلاصه کتاب:
گیج و منگ به روبه رو خیره شده بودم هیچی نمی فهمیدم چی به چیه… بابا و دایه سعی می کردن باهام حرف بزنن اما من چیزی درک نمی کردم ذهنم فقط هول این می گشت که اسمای من توی اتیش سوخته.. که اسمای من نیست… خندیدم شروع کردم به خندیدن… صدای خنده هام اوج گرفت… تا اینکه تبدیل شد به صدای گریه… عین دیوونه ها شده بودم… کارم یک ماه این بود… صدای باز شدن در اومد نگاهم بالا اومد و به دایه دوخته شد… اونم این یک ماه پیر شده بود یا کارش رسیدن به من بود یا کارش رسیدن به بچه ها… وارد اتاق شد…
خلاصه کتاب:
دختری که بعد از دست دادن مادرش، پدرش از اون متنفر میشه و همه تو خانواده بهش زخم زبون میزنن. تا اینکه پسرعموش که مدلینگه از ترکیه میاد و مجبورشون میکنن باهم ازدواج کنن اما پسر عمو از ایجاد این وصلت ناراضی بود و برای پیشیمون کردن دختر اون رو با آزار میده…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " وب رمان " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.