دانلود رمان نیاز عاشقی از آمنه آبدار با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نیاز دختری که با ابراز علاقه به تیلاو، ورق جدیدی از زندگیش باز میشه و اتفاقاتی که براش می افته، اون رو مجبور به ترک شهر خودش می کنه! اما نیاز به یه ناجی نیاز داره تا اونو از پیله تنهایی و غم د ربیاره، ولی کی می تونه این کارو بکنه؟ تیلا و یا…
خلاصه رمان نیاز عاشقی
بدون ایجاد کوچیکترین سر و صدایی از خونه بیرون اومدم. یه تاکسی گرفتم و به شرکت رفتم. اول از هر چیزی پیش منشی رفتم و بهش گفتم که یه مرخصی یه هفته ای واسه آنیتا رد کنه. بعد موافقت الیاسی و گرفتن مرخصی، به اتاقمون رفتم. توی اتاق چهار تا میز بود، دو تا واسه من و آنیتا بود، بقیش واسه خانوم ساکنی و خانوم راحمی بود. این قسمت مربوط به نقشه کشی بود و هر روز نقشه های جدیدی به این بخش منتقل می شد تا ما، مهندسای نقشه کشی کامل کنیم.
بعد نقشه هارو می بردن یه قسمت دیگه تا بررسی بشه. بعد سلام کردن به ساکنی و راحمی، روی صندلیم نشستم و مشغول انجام کارام شدم. تو بینش هم به سوالاشون در مورد آنیتا جواب دادم، که هر کدوم یه نسخه براش پیچید. با تموم کردن نقشه، سرمو بلند کردم که درد شدیدی توی گردنمو پیچید. یکم که دردش کم شد، به سمت آبدار خونه رفتم، تا یه قهوه واسه خودم بریزم. داشتم از در می رفتم تو که همون مرد عجیب و غریب از آبدارخونه بیرون اومد. با یکم دقت فهمیدم آبدارچی شرکته.
حالا آبدارچی هم باشه، باید لااقل یکم به خودش برسه! بی خیال سر و وضع عجیب طرف شدم و بعد ریختن یه قهوه، به اتاقم برگشتم. با وجود نبود آنیتا، روز به سختی می گذشت و واقعا جاش خالی بود. هر دفعه می چرخیدم یه چیزی بهش بگم، ولی بعد یادم می اومد که آنیتا نیست. امروز که روز اول نبودنش بود، خدا روزای دیگه رو به خیر کنه. کاش زودتر خوب شه، وگرنه من تنهایی دق می کنم. آخرای وقت کاری بود و باید نقشه رو تحویل بخش بررسی می دادم. قبلش یه دور دیگه کلشو بررسی کردم…