دانلود رمان قرعه به نام سه نفر از فرشته تات شهدوست با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
داستان در رابطه با سه تا برادره که وکیل پدرشون اطلاع میده که پدرشون ویلایی رو قبل از مرگش به نام این سه نفر کرده. با رفتن این سه برادر به ویلا و دیدن سه تا خواهر که آن ها هم ادعای مالکیت دارن داستان شروع میشه و….
خلاصه رمان قرعه به نام سه نفر
وارد خانه شدند. رایان با خستگی خودش را روی مبل پرت کرد. راشا هم درست کنارش افتاد. رادوین کیسه ی پول ها را روی میزانداخت و خودش هم روی مبل نشست. نگاه هر سه مستقیم به طرف کیسه ی راز پول بود. راشا با آرنجش زد تو پهلوی رایان و گفت: -رایان خدا وکیلی تو اون جمله رو از کجات گفتی؟ رایان: – کدوم جمله؟! راشا ادایش را درآورد: – یه گوشمالی حسابی بهش بدم تا دیگه دست به دزدی نزنه. چنین عملی نابخشودنیه. رایان پوزخند زد: -بیخی بابا اون لحظه یه جوی اومد منو گرفت.
و بعدشم اون چرت رو پروندم. رادوین نگاهی به هر دو انداخت و گفت: – بچه ها یه سوال؟ بد جور درگیرشم. راشا: – بپرس داداش بزرگه، خودم جوابت رو می دم. رادوین: – ما واسه چی می ریم دزدی؟ راشا یه کم نگاهش کرد و بعد هم دست به سینه تکیه داد به مبل. با انگشت به رایان اشاره کرد و گفت: – آهان! خب سخت بود از بعدی بپرس. رادوین نگاهش را به طرف رایان کشید. رایان یک کلام گفت: – مرض داریم. راشا: -خب جواب صحیح نیست، شما صد امتیاز از دست دادید. رادوین نفسش را فوت کرد و گفت:
– نه اتفاقا رایان راست می گه، ما مرض داریم. راشا: – بابا جمع کنید این حرفا رو. چیه؟بعد از یک سال تازه غول عذاب وجدان افتاده به جونتون؟! رادوین سرش را به نشانه ی مثبت تکان داد. رایان و راشا با تعجب نگاهش کردند. رادوین متفکرانه گفت: – یادتونه اولین بار کی رفتیم دزدی؟ راشا: – آره من یادمه. دقیقا یک سال پیش رفته بودیم کافی شاپ. رایان حرف رو کشید به دزدی ای که از خونه ی دوستش شده. بعد هم بحث عین پیتزا کش اومد. تو هم گفتی خداییش دزدی هم هیجان خودش رو داره ها….