دانلود رمان اسپرسو از هما پور اصفهانی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
“اسپرسو” اسم رمز عملیاتی است که هم مخفی و مرموز است و هم جذاب و درگیر کننده. پیش از این سه سرگرد دیگر برای کار کردن روی این پرونده به کار گرفته شده اند و این سه فرد به طرز مرموزی ناپدید شده و تنها دو شاخه ی ارکیده پشت سر گذاشته شده است. تا اینکه سرگرد فرزام عظیمی نیا مسئولیت این پرونده هولناک و مهلک را بر عهده می گیرد و برای حل آن از دوستان خود سرگرد شهراد شاهد ، سرگرد اردلان فانی و سرگرد روحان کاویان کمک می گیرد. دکتر آرتان تهرانی ، مشاور و روانشناس ، به عنوان یکی از اعضای تیم به گروه می پیوندد و به این ترتیب جمع آن ها برای رسیدگی به این پرونده ی مخوف تکمیل می شود…
خلاصه رمان اسپرسو
جلسه ای برگزار شد و سرهنگ کاشانی و ” بازی دراز ” که معرف حضور همه تون هست تصمیم گرفتن این بار یک تیم تشکیل بدن. یک تیم مخفی، هیچ کدوم از تصمیمات این تیم نباید علنی بشه. همه چیز باید مخفیانه انجام بشه و اگه هر کسی از این گروه شاخه گلی دریافت کرد باید مستقیم قرنطینه بشه. اول قرار بود پرونده بره دست ماموران عزیز امنیت اما باز هم موافقت نشد. این قضیه امنیت ملی رو تهدید نمی کنه. مثل یه بازی بچه گانس. پس شماها توسط بازی دراز انتخاب شدین چون قبلا آموزش های امنیتی دیدین و مسلما بیشتر می تونین کمک کنین. روحان دستش را محکم روی
بینی اش کشید و گفت: چرا نمیرین مظنون رو بگیرین بکشین به صلابه تا براتون مثل بلبل بریزه بیرون همه چی رو؟ ولش می کنین راست راست بچرخه؟ -این کار رو هم کردن. بعد از گم شدن سرگرد اول، چون دقیقاً بعد از اعلام اسم کامران امیری مفقود شد سراغ کامران امیری هم رفتن و بازجویش هم کردن. اما همون طور که گفتم این شخص علاوه بر اینکه شدیداً موجهه، شاهد هم زیاد داره که در زمان هایی که جرم ها انجام شده مدت داخل بیمارستان بوده. طوری رفتار می کنه که گویا روحش خبر نداره و حتی موقع بازجویی تا حدودی ترسیده بوده و درک نمی کرده برای چی گرفتنش.
بازیگر فوق العاده ایه! مدرکی علیهش نبوده پس ولش کردن. روحان زیر لب فحشی داد که نگاه چپ چپ اردلان را در پی داشت . فرزام بی توجه به آن ها چرخید سمت آرتان و گفت : فعلاً چیز زیادی در دسترس نیست که بخوایم در موردش صحبت کنیم آقای دکتر. جلسه امروز صرفاً جهت اینه که شما در مورد این شخص بیشتر برامون بگین. آرتان که تمام مدت با دقت به حرف های فرزام گوش کرده بود، تک سرفه ای زد و گفت: یکی از لازمه های شغل من اینه که راز نگه دار مراجعینم باشم، اما تا جایی که به خودشون و دیگران آسیبی نزنن. از روزی که با کامران روبه رو شدم ابعاد سیاه زیادی رو درونش پیدا کردم…