دانلود رمان مگه من دل ندارم از شیرین یعقوبی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مورد زنیه که در گذشته یه ازدواج ناموفق داشته والان پسری ک یه مدت به عنوان راننده آژانس در جریان زندگیش قرار گرفته عاشقش میشه وادامه ماجرا…
خلاصه رمان مگه من دل ندارم
بعداز رسیدنم به خونه طبق معمول کلی تشکر و تعارف کردم و پیاده شدم، دیگه حرف از کرایشم نمی زدم آخه فهمیده بودم مرامش قبول نمی کنه ازم کرایه بگیره و انگار باهاش احساس راحتی میکردم یا شاید اون اینقد باهام راحت بود که این حس در من بوجود اومده بود. بعداز وارد شدن به خونه مستقیم به سمت اتاقم رفتم و بعداز عوض کردن لباسو اب زدن به دست و صورتم اومدم تو سالن که مامان روبروی تلویزیون نشسته بود رو یکی از مبل ها نشستم بعد از سلام و احوالپرسی با مامان روشو سمتم کرد.
گفت-چاییتو بردار مادر تازه ریختم، خسته ای، نه؟ بااین حرف مامان تازه چشمم به چایی که روی میز بود افتاد، لیوانمو برداشتم و گفتم-خستگی چیه؟ هلاکم والا… مامان- از چشمات معلومه مادر، چاییتو بخور زودتر شام بخوریم. منم سریع چایمو خوردم و بامامان رفتیم میز شامو چیدیم، از مامان سراغ مروارید رو گرفتم که گفت- یه امتحان خیلی سخت داره که داره بکوب درس میخونه الانم برو صداش کن بیاد شام بخوره.
با این حرف مامان به سمت اتاق مروارید رفتم و صداش زدم و باهم به طرف آشپزخونه رفتیم. بعد از خوردن شام مامان نزاشت مثل هرشب من ظرفارو بشورم ،من که ازخدام بود چون خیلی خسته بودم بعداز مسواک زدن رفتم تو تختم و عزم خواب کردم، هنوز چشمام گرم نشده بود که صدای پیام گوشیم تازه یادم انداخت اصلا گوشیمو رو زنگ نزاشتم سریع از تختم پایین اومدم و گوشیمو از جیب پالتوم درآوردم که دیدم پیام دارم، بازش کردم که دیدم نوشته (سلام، فردا شب یه جور هماهنگ کنین تا ادامه ی حرفاتونو بشنوم)…