دانلود رمان شالوده عشق از zk با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روی کاشی های سرد حمام نشسته و سعی میکنم که تصویر مقابلم را هضم کنم…! با بغض تعجب و ترس دستم رو داخل وان میبَرم و به خون هایی که رنگ آب را سرخ کرده، خیره میشوم. مردمک چشمانم بالاتر میاد…تَنِ ظریف یک دختر را میبینم. یک دختر زیبا با چشمان بسته و موهای طلایی که به خاطر غوطه ور شدن در آب کمی تیره تر از حالت عادی اش شده و پوست روشنش زیر هالوژن های لوکس حمام از همیشه رنگ پریدهتر به نظر میآید.
خلاصه رمان شالوده عشق
مردم…تند تند بغضم را قورت دادم تا جلوی مرد بی حیا و گستاخ رسواتر نشوم و او را قدرتمندتر از اینی که هست نکنم. من… من به انسانم هیچوقت هم ماله کسی نمیشم و هر کس با هر سمتی که بیاد تو زندگیم حق نداره فکر کنه که صاحبمه با هر سمتی که میخواد باشه باشه. آنقدر نزدیک به خودش نگهم داشته بود که هنگام حرف زدن لرزش بدنم را احساس می کرد. اما باید دلم را سبک میکردم
شمیم…ولم کن… نمیخوام باهات حرف بزنم. گریه نکن، ولم کن میگم. به نظرم ته چین خوبه خیلی وقته نذاشتیم. اونو درست کن یه کمم پیراشکی، بپز پانی بچم خیلی دوست داره. سوپم یادت نره دستت درد نکنه…وظیفمه… من میرم تو سالن پشتی لیلا قراره بیاد حواست باشه.اومد بفرستیش پیشم… چشم… به آشپزخانه رفتم و سعی کردم روی کارم تمرکز کـنم. همیشه میخواستم با درست و دقیق انجام دادن…
وظیفه ام حد و حدود و مرزها را هم برای خودم و هم برای خانی ها مشخص کنم. ولی آنها با آنکه انتظار کار کردن درست و دقیق و کامل از من داشتند به هیچ وجه پایبند حد و حدود نبودند. شاید هم حق داشتند. شاید اگر من هم سالیان سال سقف بالای سرم را با یک غریبه شریک می شدم، ناخودآگاه هم انتظارم بالا می رفت و هم دخالت هایم… خمیر پیراشکی را در آرد غلتاندم و قطره اشک درشتی که روی گونه ام افتاد را با حرص پاک کردم. مهم نبود که چقدر کارم را درست انجام دهم.